Archive for اکتبر, 2010

برف پاك كن

ساعات 8 مي خوايم بريم عروسي و من هنوز سر كارم.
بارون داره مي آد شديد . پائيز داره به معناي واقعي كلمه خودشو به رخ مي كشه.
يك ساعت رو مرخصي گرفتم كه زودتر برم خونه و آماده شم.
برف پاك كن ماشين خرابه و من بايد تا اون سر شهر تو اين بارون شديد بدون برف پاك كن برم.
تو عروسي قراره برم از عروس بپرسم كه تا چه حد به ته ديگ علاقه داشته .
احتمالا خيلي زياد

2010/10/05 at 1:51 ب.ظ. 6 دیدگاه

پيش گويي

امروز از اون روزاييه كه ميدونم يه كسي و يه چيزي تو محيطه كارم اعصابم رو به حد وحشتناكي خراب مي كنه.
هميشه پيش گوئه خوبي بودم. يعني حس ششم قوي داشتم.
به طرز غير قابل تصوري يه حرفي امروز شنيدم كه مي دونم اگه تا 7 غروب بتونم تحمل اون حرف رو بكنم و دم نزنم هنر كردم.
مي دونم اينجا فقط شده شكايت كردن از كارم.
ولي چه كنم كه تموم روزم رو اين محيط كار لعنتي گرفته و هيچ موضوعي براي حرف زدنم نمي مونه.

2010/10/05 at 6:02 ق.ظ. ۱ دیدگاه


لوگو ها

جمــع دختــرونه Face Off :  رو در رو با وبلاگ نویسان