عذاب وجدان
از دل روستا می آن. همشون معمار ساختمونن که درسی نخوندن و کارشون رو به صورت تجربی یاد گرفتن. حرکاتشون، رفتارشون ، حرفاشون خیلی با مزس. گاها به حدی خنده دار می شه که بعد رفتنشون می خندم بهشون و بعد از اون هم ، عذاب وجدان همیشگی می آد به سراغم که ای وای چرا خندیدم بهشون.
Entry filed under: دستهبندی نشده.